آه ای شن های سوزان فکه وآه ای کربلای خونین شلمچه باز دلم هوایتان کرده است .
باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایتان مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .
خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری!
آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . و یامشتی خاک فکه ،
قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .
قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . قربان آن دعا های توسل وکمیلی که سنگر ها را از عطر خود لبریز می کرد .
ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « برنسی » در بالای خاکریز عملیات واالفجر (1)درحالی که گلوله ی دشمن در دست وبازو یش آرام گرفته بود ، تا ساعتها کسی نمی دانست ، واو همچنان استوار به هدایت گردان سرگرم بود ، وقتی می گویم برنسی، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی ،شجاعت ،ولایت پذیری ،وعشق به اهل بیت مخصوصا حضرت زهرا(س)می دانید بنویسید ، آنگاه چهره باصفایش بر صفحه ظاهر می شود .
ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند .
ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، و فکه اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم .
هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم .
خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .
وهنوز هم که هنوز است درهر نقطه ای از این میهن عزیز چشمم به مزار پاکتان می افتد به احترامتان می ایستم وبانثار فاتحه ای روحم رابا عطر بوی شما شستشو می دهم
ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...
تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود...
نظرات شما عزیزان: